به گزارش بسیج پرس، وبلاگ ایرانی prisoners of war IRAN & IRAQ در خاطره ای از محمود نانکلی نوشت:
چند روز مونده بود آذر ماه تموم بشه که دسر انار دادن (البته خود این دسر هم داستانی داره. فکر نکنید بهترین میوه رو می دادن، حرف حرف میاره همین جا فقط با ذکر یه خاطره کوچولو بگم که دسر اسرا چه کیفیتی داشت. یه روز که دسرسیب دادن، سرباز مادر مرده وعقب افتاده عراقی که فکر می کرد به ما خیلی خوش می گذره و انگار ما از آفریقُا اومدیم و چیزی به خودمون ندیدیم از پشت پنجره با لحنی تحقیرآمیز به ارشد آسایشگاه سه گفت: مرتضی تو ایران از این سیب ها هست؟ مرتضی که هرجا هست وخدا نگهدارش باشه گفت نه سیدی! سرباز عراقی با خوشحالی پرسید نیست؟ تو ایران سیب نیست؟ مرتضی گفت سیدی تو ایران ازاین سیب ها نیست، آخه ما این سیبا رو میدیم خر بخوره و اصلا کسی اینا رو از زیر درخت جمع نمی کنه سربازی عراقی که فهمید چقدر بدبختند با عصبانیت گفت: "قرشمال یالا امشی امشی!! حال متوجه شدید دسر چه کیفیتی داشت ؟!) بله گفتم به ما انار دسر دادن که به هر دو نفر یه انار می رسید ومعمولا هرکس که با کسی بیشتر جفت و جور بود دسرشون رو تقسیم می کردن.
اون روز شاید کمتر کسی فکر می کرد که چند شب دیگه شب یلدا است به همین خاطر چون امکانات نگهداری نداشتیم تقربیا همه ی بچه های آسایشگاه انارشون رو خوردن بجز دو تا از بچه های یزد به نام های محمدرضا میرجلیلی و محمدرضا جعفری که میرجلیلی سرما خورده بود و بدحال بود و میلیش نمی کشید. به همین خاطرجعفری هم معرفت نشون داد و انار رو نگه داشت تا محمدرضا خوب بشه.

این قضیه گذشت تا اینکه شب یلدا بچه ها یادشون افتاد که کاش انارا رو نخورده بودن در همین لحظه آقای جعفری رو کرد به ارشد آسایشگاه آقای حجت الله تیموری و گفت ما انارمون رو نخوردیم. در این لحظه آقای شالچی معاون تیموری که فردی خوش فکر و منظم بود سریع انار رو گرفت و اون رو دون دون کرد وبه بچه ها گفت همه لیواناشون رو آماده کنن، بچه ها که اصلا انتظارش و نداشتن دیدن که آقای شالچی به هر نفر فکر کنم دو یا سه دونه انار داد و گفت بچه ها خدا رسوند؛ اینم میوه شب یلدا!
انگار دنیا رو دادن همین که مزه دهان بچه ها عوض شد خیلی خوشحال شدن و همه با هم می گفتن فردا به بقیه آسایشگاه ها می گیم که ما شب یلدا گرفتیم و قسم مون راسته که میوه خوردیم. یادش بخیر تا چند روز از این اتفاق به خوشی یاد می کردیم و فکر کنم این خاطره از یاد کمتر کسی از بچه های آسایشگاه دو قاطع دو کمپ 9 رمادیه رفته باشه. البته اون شب بچه ها نهایت استفاده رو هم کردن و نمازهای قضا بجا اوردن، قرآن ختم کردن و فال حافظ گرفتن